امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

من و نخوووود

خستگی

سلام بهترینم ...این روزا خیلی خسته و بی خوابم شبا تا دیر وقت بیدار میمونم و کارای تولدتو انجام میدم و برنامه ریزی میکنم مثل الان که ساعت 4 صبحه ومن هنوز نخوابیدم کلب ایده برای تولدت دارم میدونم که الان خیلی کوچولویی هیچ لذتی نخواهی برد ولی بزرگتر که شدی با ورق زدن آلبوم و دفتر خاطراتت خیلی خوشحال خواهی شد و من هم همینو میخوام پسرکم بدون که توی این دوره و زمونه سخت من و بابا خیلی داریم تلاش میکنیم که تو بهترین و امن ترین محیط بزرگ بشی و با آرامش بزرگ بشی بابا امیر یلی کار میکنه و شبا خیلی خسته اس و من هم همه ی فکرم اینه که تو خوب بزرگ بشی لوس هم نشی و مرد بار بیای ...ما که تمام سعیمونو میکنیم دیگه توکلمون به خداس انشالا خوب و سالم و صالح بزرگ...
4 آذر 1393

از بس شیطونی...

خوشگل مامان دیروز انقدر شیطونی کردی و اینن ور اون ور رفتی و با بالشت کشتی گرفتی که برای اولین بار همون طوری خوابت برد ...    ...
4 آذر 1393

قوربونه اون پاهات....

عزیزکن انقدر خوشگل از در ودیواگه بدونی تمام خستگی هامون در میرهر میگیری بلند میشی که کیف میکنم من و بابا با یه عشقی بهت نگاه میکنیم و تمام خستگی هامون در میره           ...
4 آذر 1393

اولین محرم پسرم

پسرکم پارسال تو ایام محرم نذر کرده بودیم که سال بعد شمارو سقا کنیم ..          دهه اول محرم رو سه تلیی میرفتیم هییت وشما پیش من بودی تو قسمت خانوم ها کلی برای عاقبت خیری همه مون دعا کردم             ...
4 آذر 1393

یازده ماهگی

سلام فضولکم ....باورم نمیشه تو همون نی نی آروم من هستی ...نمیدونم چی بگم ای ماه شما کلی پیشرفت کردی چهاردست و پا که با سرعت نور میری مخصوصا وقتی توپو پرت میکنم و باهم مسابقه میدیم که کی زودتر به توپ میرسه مثل جت به توپ میرسی قوربونه اون زانوهات بشم ...وووای از شبا وقتی که رختخواب ها رو پهن میکنیم که بخوابیم شما ذوووق میکنی و خودتو پرت میکنی رو پشک ها و انقدر با بالشتت کشتی میگیری و بازی میکنی  تا خسته بشی البته 2 ساعتی طول میکشه ...و کلی هم با من کشتی میگیری جیغ های مردونه میذنی و اصلا نمیزاری بابا بخوابه همش موهای بابا رو میکشی ...دو هفته اس که از هرجایی که دست بیاد میگیری و بلند میشی و کلی هم خوشحال میشی یک هفته هم هست که تو روریک که ...
4 آذر 1393

ادامه.....

                                                                                            ...
14 آبان 1393

بازم هنر نمایی مامان شیما واسه پسری

سلام زلزله ....مامانی خیلی شیطون شدی ها ومنم خیلی دیوونت شدم هااااا...بهترینم چند ماهی بود که داشتم برای تولد شما برنامه ریزی میکردم کلی برات وسایل درس کردم با یه عالمه عشق وقتی که شما خوابی این کارا رو انجام میدم تقریبا دیگه کارات انجام دادم چنتا موردش مونده که باید منتطر شم....پسری بدون که همه این کارا رو فقط فقط به خاطر عشقم به شما درس کردم و هیچ وقت هم خسته نمیشم بدون که از استراحتم میزنم تا شما در آینده وقتی به عکسات و فیلمات نگاه میکنی خ.وشحال بشی و بدونی چه قدر دووست دارم .....                              &...
14 آبان 1393

فضولی های پسرم شروع شد

امان از این پسره کنجکاوم ....از اون روزی که شروع کردی به چار دست و پا همش دوس داری از همه چی سر در بیاری و هکه جا سرک بکشی با اون چشمای خوشگل و کنجکاوت همه جا رو نگاه میکنی و همه چی برات جالب و جدیده و دوس داری تجربشون کنی ... .   .                .                      .     اینجا هم که نیلزی به توضیح نیس در تولت باز بود و.......وای وای وای .... ...
10 آبان 1393