امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

من و نخوووود

پسرم دلتنگتم ....

1394/3/29 23:19
نویسنده : مامان شیما
508 بازدید
اشتراک گذاری

الان 5روزه که ندیدمت دارم میترکم دلم برای صدات تنگ شده دلم واسه ماما گفتنات تنگ شده ...دلم واسه شیطونی هات و بد غذا خوردنت ...پسرکم دور از تو بودن خیلی برام سخته ولی مجبورم ..این 5 روز به اندازه یه عمر برای من گذشته ..انقدر دوس دارم محکم بغلت کنم ..ولی پسرکم این فاصله لازمه من باید خودم رو امتحان کنم تو این 8 سال چیزی هم از پدرت یاد نگرفته باشم سنگ شدن و بی عاطفه بودن رو خیلی خوب یاد گرفتم ...خیلی خیلی برام سخته ..پسرم هر روز نگرانه اینم که چی خوردی کی خوابیدی حالت خوبه ...همش نگرانتم ولی یه چیزی ته ته دلم میگه خوبه خوبی ...منم راضی میشم ..پسرکم من میخوام تو یه خونه اروم بزرگ شی تو یه محیطی که توش محبت هست نسل تو جایی برای ادمی مثل پدرت نداره ..دوس دارم با ارامش بزرگ شی ..ازت میخوام منو درک کنی ..یک هفته ای میخوام ازت دور باشم و قطعی تصمیممو بگیرم نمیخوام جای هیچ پشیمونی بزارم دوس دارم تو ارامش و زمان زیاد تصمیمو بگیرم ....من بدون تو نمیتونم ولی با پدرت اصلا نمیتونم میمیرم ...به همه گفتم اگر دختر افسرده میخواین اگر یه جنازه میخواین اگر یه دختر فاسد میخواین تمام تلاشتونو بکنید تا من دوباره برگردم ..وگرنه هیچ کس کاری نکنه منو به حال خودم بزاره  تا خودم کنم هرچه میکنم ...به پدرم هم گفتم حتی اگر منو از خونه بیرون کنه با این فکز که من میرمو دوباره با امیر زندگی میکنم اینو بگم میرم مسافر خونه ولی نمیرم ..حتی اگر بمیرم ....پسرکم به خاطر شرایطی که تو خونه پدرم هست نمیتونم تورو بیارم و بزرگت کنم ..ولی هر وقت بخوام هر زمان و هر ساعت میام و میبینمت ..اگر الان میبینی که نمیخوام ببینمت نه اینکه دلم نمیخواد دلم برات پرپر میزنه ولی باید خودمو ثابت کنم ...مجبورم ...از تمام حق و حقوقم میگزرم نه مهریه میخوام و نه نفقه ..فقط میخوام از پدرت جدا شم ..و هنوز هم به هیچ کس اجازه توهین به پدرتو نمیدم به همه گفتم من مثل پدرت نامردی نمیکنم و رمز و رازه زندگیمو نقل مجلس نمیکنم ..پدر تو به واسطه تو حتی اگر هم از هم جدا شیم همیشه پدر تو هست و من بازهم سکوت میکنم و به جز این دل نوشته ها کسی از اسراره زندگی من باخبر نمیشه به همه گفتم من دیگه حرفی نمیزنم و نمیخوام کسی از من دفاع کنه نمیخوام کسی به من حق بده برام مهم نیس که بگن پدرت حق داره ..من به دنبال اینا نیستم وگرنه بلد بودم عموی پدرمو بشونم جلوم و بگمو بگم از کارهایی که پدرت با روح من کرده بود تا اونم بره همه جا جار بزنه نه من این کارو نمیکنم من مردتر از خیلی نرهام..........رهاشدن از پدرت تنها هدفه منه ...زخم های پدرت هنوز روحمو آزار میده ولی من قویم ..به خاطر تو هم که شده محکم میایستم و جلو میرم .....خدایا کمکم کن ...پسرکم منو بفهم ...به خاطرتو دارم تغییر بزرگ ایجاد میکنم به امید روزهایی که باهمیم زنده میمونم و قوی تر میشم ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)