امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

من و نخوووود

کاهش وزن ....

1395/2/16 12:42
نویسنده : مامان شیما
363 بازدید
اشتراک گذاری

شهریور ماه بود تصمیم گرفتم که برم دکتر تغذیه تا کمی وزن کم کنم و حال روحی هم بهتر بشه شاید این طوری پدرت بیشتر بهم توجه کنه و اینجوری بیشتر دوستم داشته باشه ...ولی دریغا....

از اول شهریور رفتم ئدکتر تغذیه و طبق اصول و با برنامه دقیق شروع کردم به کاهش وزن و هر 2 هفته هم میرفتم برای چکاب و کلی هم تشویق میشدم از سمت پزشکم و کلی هم واسه همه الگو شده بودم و در عرض 5 ماه 23 کیلو وزن کردم و خیلی شادتر با انگیزه تر شده بودم و هرجا که میرفتیم من غذای مخصوص خودمو میبردم و میخوردم و از نیمه های ر ژیمم هم رفتم باشگاه و کلی با روحیه تر شدم ولی این چیزا تا یه دت کوتاه کمبود های پدرتو پر میکرد این ها هم نتونست اون ضربه های عاطفی و جنسی که از پدرت خورده بودم جبران کنه و اون کمبودها همیشه بود .... هیچ چیزی نمیتونس جاشو پر کنه ...حتی تو پسرکم ...ومن در طزول زندگیم هیچ وقت به پدرت خیانت نکردم و با کثافت کاری کمبودامو پر نکردم ..... وتمام این سالها رو با انجام دادن کارهای هنری و موسیقی و ورزش خودمو سرگرم کردم ...ولی زندگی یعنی عشق که تو زندگیم نبود .....  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)