امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره

من و نخوووود

خرید 3تایی

2روزه پیش من و بابا و شما رفتیم مجتمع کورش خیلی خوش گذش ت شما هم آروم بودی بعضی وقتا حوصلت سر میرفت بابا بغلت میکرد... ...
26 مهر 1393

اولین خرابکاری پسرم .....

شیطونک مامان خرابکاری هات یواش یواش داره شروع میشه چند روزه پیش من داشتم تو اتاق حاضر میشدم و شما هم تو سالن داشتی بی صدا بازی میکردی بابا امیر هم رفته بود بیرون نمیدون چه جوری از روی میز تلفن کیف مدارک بابا امیرو برداشته بودی و کارت بنزین ماشینو برداشته بودی شکونده بودی بابا امیر وقتی اومد با تعجب گفت این چیه؟؟؟؟؟؟؟/دیدیم بلللله کارت سوخت بابا دو تیکه شده و یه گوشه افتاده بابا گفت اااااه امیر محمد شما هم سریع واکنش نشون دادیزدی زیر ه گریه بابا بغلت کرد ولی آروم نشدی بابا گفت هم کارتمو شکوندی هم باید نازتو بکشم خندیدمو گفتم یه پس که بیشتر نداری..... ...
26 مهر 1393

ده ماهگی

پسرکم این ماه خیلی اتفاقهای قشنگ افتاد که همه را برات مینویسم اولین اتفاق قشنگ این که مرواریدهای بالات هم در اومد در تاریخ 18 مهر 93هر دو تا دندون بالات باهم زد بیرون 10 روزی بود که حوصله نداشتی و اصلا غذا نمیخوردی و من فهمیده بودم واسه دندونای کوچولوته ...دیگه کباب خور شدی اساسی ...غذاهایی که تو این ماه خانوم دکتر گفته بود لوبیا چشم بلبلی و چرخ کرده و شوید و ماکارانی و ....کلی چیزای جدید بود اما چون دندونات اذیت میکرد نمیخوردی چند روزی هست که بهتر شدی و یه کم غذا میخوری ولی خدا رو شکر خوب وزن گرفته بودی با اینکه غذا نمیخوردی .. 2 روزه تخت کوچولوتو بردم تو اتاق خودت43 ماهی بود که پیش مامان و بابا رو تخت خودت میخوابیدی اما چون شیطون شدی همش س...
26 مهر 1393

پسرم ولیمو شیرین

این ماه چونیه کم گلو درد داشتی هر روز بهت آب لیمو شیرین میدادم و شما هم اولا خوب میخوردی ...و همیشه هم با پوست لیمو شیرین بازی میکنی ...قیلفت وقتی لیمو شیرین تلخ میشه خیلی بامزه میشه          ...
13 مهر 1393