امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه سن داره

من و نخوووود

ادامه......

هر بار که مینویسم خوزد میشم مجبورم تمام کنم و نفسی بکشم و حصرتی بخورم و آهی بکشم و یادی از تو کنم و جانی بگیرم و باز بنویسم .............بعد از اولین سفر من باز هم به کارهای خودم ادامه میدادم (چه روویی دارم ها خنده ....قهقهه......پسرم تو هم بخند ...فقط باید خندید تا نفهمید.......)روز زن رسید ذوقی تو دلم ...نگاهم به دستان پدرت ....آمد با یک جفت کفش ساده که خودم هم نبرده بود انتخاب کنم به شماره پای زنداداشش ..با اون رفته بود ...هیچ چیزه رمانتیکی توش نبود هیچ حسی توش ندیدم گلی هم همذاهش نبود یه جعبه کفش بی رنگ ...چه قدر خیال بافی کرده بودم هدیه رو داد و رفت ...ولی بازهم خودم رو قانع کردم و باز مثل این بدبختا از چپ و راستش عکس انداختم و با عشق ب...
28 خرداد 1394

ادامه درد ودل ....

سلام امیدم برای مبازره.... ..5ماه عقد کرده بودیم و من تو این 5 ماه تمام کارهای رمانتیکی که یه زن میتونه انجام بده برای به دست اوردن مردش انجام دادم مثلا گل خریدن 22هر ماه برای تبریک ماهگرد عقدمون ..آشپزی کردن ..همیشه مرتب و تمیز و شیک بودن ...سکوت کردن در مقابل عصبانی شدن ها با مهربونی برخورد کردن و هر هفته یه شیرینی جدید پختن (مامانت هنرمند بودا.....خنده) کادو خریدن و هر چیزی  خلاصه فرصت ایجاد کردن برای باهم بودن و لذت جنسی رو بردن (ببخشید پسرکم مجبورم واضح صحبت کنم ) 5ماه کار من همین بود محبت کردن و لی دیدم هر بار که من محبتی میکنم این مرد انگار تو یه دنیای دیگه خیلی راحت و بی اهمیت و ساده از روشون میگذره انگار اصلا یه جای دیگس ا...
28 خرداد 1394

پسرکم درکم کن

سلام پسرکم میخوام برات دردو دل کنم پس خوووب گوش کن نمیدونم وقتی اینارو میخونی چند سالته نمیدونم منو درک میکنی میفهمی یا نه یا مثل بقیه درک میکنی ولی به روت نمیاری عزیزکم فقط بدون خیلی خیلی دوست دارم هر اتفاقی بیفته تو بهترین چیزی هستی که دارم و خواهم داشت به دنیا اومدن تو بهترین اتفاق زندگی من هست عزیزکم الان که دارم برات مینویسم به شدت دلتنگتم الان من 28 سالمه و شما 1سال و 6ماه .................... پسرکم میخوام داستان زندگیمو برات بنویسم تا بدونی و بفهمی که چرا این طور شد نمیخوام پرت کنم واقعیتو برات میگم نمیخوام هم از من دفاع کنی نه فقط میخوام بدونی همییین .....من تویه خونواده 7 نفره به دنیا اومدم و بزرگ شدم  بچه سوم خونه و دختر بزرگ ...
28 خرداد 1394

اولین سلمونی پسرم

پسرکم بالاخره بعد از یک سال و 5 ماه در تاریخ 19خرداد بردمت سلمونی و موهاتو کوتاه کردم البته اول بردمت آتلیه و خانوم عکاس کلی ازت عکس انداخت و بعد بردمت سلمونی اولش خیلی اروم نشسته بودی روی صندلی موزیکال که شکل ماشین بود بوق میزدی و گاز میدادی برات جالب بود تا وقتی که یه گوله موهات قیچی شده افتاد رو دستات دیگه وای نستادی کلی جیغ کشیدی و منم به زور نگهت داشتم خدارو شکر اخراش بیتابی کردی از بس نگرانت بودم یادم رفت که تو سلمونی ازت عکس بندازم ولی یه تیکه از موهای فرفری و خوشگلتو تافت زدم و نگه داشتم و چسبوندم به آلبومت خیلی قیافت مردونه شده انگار کلی بزرگتر شدی پسرکم خیلی دوووست دارم ...
27 خرداد 1394

شرح این ماه

سلام پسرکم الان شما 1 سال و 5 ماه سن داری خیلی باهوش تر شدی خیلی نازتر شدی و کلی هم موهات بلند شده ازبس شیطون شدی اقاجون میگه نکنه بیش فعالی   خیلی کنجکاوی در واقع خیلی فضولییییی تو این ماهعزیز ینا اثاث کشی داشتن و من و شما هم فردای اون روزی که از مسافرت اومدیم اومدیم خونه عزیز تا بهشون کمک کنیم شما که خیلی کمک کردی چنتا از ظرفای دکوری عزیز جونی رو شکوندی و اونم هیچی نگفت تا یک هفته طول کشید تا جابه جا بشن و تو این مدت همه هم منو دعوا میکردن تا شما رو ببرم سلمونی و موهاتو کوتاه کنم چون دیگه خیلی خیلی بلند شده بود ولی به جاش خیلی بانمک و خوش تیپ شده بودی بالاخره به خاطر خودت واسه اینکه کمتر اذیت بشی و تابستون هم هس راضی شدم تا موهاتو کو...
27 خرداد 1394

اولین مسافرت امیرمحمد

سلام پسرم بألاخره بعداز۱سال و۴ماه بردیمت مسافرت اونم شهرستان مرند:-)یکی ازشهرستان های مرند محل تولده عزیزجونه.طبیعت سرسبزوزیباوانواع حیوانات توراخیلی به وجدمی آوردبه طوری که دنبال گربه ها میرفتی تااوناروبترسونی ویاسرگاوهافریادمیزدی وبه توخیلی خوش گذشت و بعداون خیلی شیطون شدی ..پسرکم خیلی حیوونا رو دوس دارس و اصلا هم نمیترسی از بس بچه پررویییی اینجا اسمش  اسیاب خرابه اس یه جای تاریخی اولین آسیاب در ایران که واقع در جلفاس که شما خیلی ذوق کردی و دوس داشتی هی به اون اسیابه دس بزنی             اینجا هم ابشار اسیاب خرابس یه ابشار خیلی بلند و خیلی قشنگ شما هم که عاشقق اب بازی هر جا یه...
15 خرداد 1394