ده ماهگی
پسرکم این ماه خیلی اتفاقهای قشنگ افتاد که همه را برات مینویسم اولین اتفاق قشنگ این که مرواریدهای بالات هم در اومد در تاریخ 18 مهر 93هر دو تا دندون بالات باهم زد بیرون 10 روزی بود که حوصله نداشتی و اصلا غذا نمیخوردی و من فهمیده بودم واسه دندونای کوچولوته ...دیگه کباب خور شدی اساسی ...غذاهایی که تو این ماه خانوم دکتر گفته بود لوبیا چشم بلبلی و چرخ کرده و شوید و ماکارانی و ....کلی چیزای جدید بود اما چون دندونات اذیت میکرد نمیخوردی چند روزی هست که بهتر شدی و یه کم غذا میخوری ولی خدا رو شکر خوب وزن گرفته بودی با اینکه غذا نمیخوردی .. 2 روزه تخت کوچولوتو بردم تو اتاق خودت43 ماهی بود که پیش مامان و بابا رو تخت خودت میخوابیدی اما چون شیطون شدی همش سرتو میکوبیس به میله های تخت خودت واسه همینه 3 روزه هر سه تامون میایم سالن رو زمین میخوابیم خیلی کیف میده اما کمر من داغون میشه....شبا عین قورباقه بلند میشی میشینی بعد بالشتو بغل میکنی دمر میخوابی دیشب هم دمدمای صبح از زیر مبل کشیدیمت بیرون ...رفته بودی اون زیر و خوابیده بودی کلی خندیدیم ...از دیروز یعنی 25 مهر شما قشنگ یاد گرفتی که چاردست و پا بری جلو ..دیشب برای اولین بار چاردست وپا رفتی من کلی ذوووق کردمو قربون صدقه ات رفتم ..امروز صبح چاردست و پا اومدی وسط سفره صبحانه و همه چیزو داغون کردی...خیلی ماه شدی خوردنی شدی همه دوست دارن ...جدیدا هم وقتی عصبانی میشی موهای بغل گوشت که به سمت بالا فر خورده رو میکشی و ما هم سعی میکنیم واکنش نشون ندیم تا عادت نکنی ولی بابا امیر هی میگه نکن و شما هم خوشت میاد فک میکنی بازیه ...وای وای وای.....هواها سرد شده وشوفاژهارو باز کردیم کمتر بیرون میریم چون شما هنوز گلوت کامل خوب نشده ...عزیزترینم خیلی دوست دارم ...بس بوس قورباقه من...