امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره

من و نخوووود

بازم هنر نمایی مامان شیما واسه پسری

سلام زلزله ....مامانی خیلی شیطون شدی ها ومنم خیلی دیوونت شدم هااااا...بهترینم چند ماهی بود که داشتم برای تولد شما برنامه ریزی میکردم کلی برات وسایل درس کردم با یه عالمه عشق وقتی که شما خوابی این کارا رو انجام میدم تقریبا دیگه کارات انجام دادم چنتا موردش مونده که باید منتطر شم....پسری بدون که همه این کارا رو فقط فقط به خاطر عشقم به شما درس کردم و هیچ وقت هم خسته نمیشم بدون که از استراحتم میزنم تا شما در آینده وقتی به عکسات و فیلمات نگاه میکنی خ.وشحال بشی و بدونی چه قدر دووست دارم .....                              &...
14 آبان 1393

فضولی های پسرم شروع شد

امان از این پسره کنجکاوم ....از اون روزی که شروع کردی به چار دست و پا همش دوس داری از همه چی سر در بیاری و هکه جا سرک بکشی با اون چشمای خوشگل و کنجکاوت همه جا رو نگاه میکنی و همه چی برات جالب و جدیده و دوس داری تجربشون کنی ... .   .                .                      .     اینجا هم که نیلزی به توضیح نیس در تولت باز بود و.......وای وای وای .... ...
10 آبان 1393

پسر گامبو...

این ماه  بعد از ظهر ها برا ت سیب زمینی سرخ میکنم و شما هم با کلی ریخت و پاچ و ملچ ملوچ میخوری این اولین باره که برات سیب زمینی سرخ کردم ...                                . .        . ...
10 آبان 1393

خرید 3تایی

2روزه پیش من و بابا و شما رفتیم مجتمع کورش خیلی خوش گذش ت شما هم آروم بودی بعضی وقتا حوصلت سر میرفت بابا بغلت میکرد... ...
26 مهر 1393

اولین خرابکاری پسرم .....

شیطونک مامان خرابکاری هات یواش یواش داره شروع میشه چند روزه پیش من داشتم تو اتاق حاضر میشدم و شما هم تو سالن داشتی بی صدا بازی میکردی بابا امیر هم رفته بود بیرون نمیدون چه جوری از روی میز تلفن کیف مدارک بابا امیرو برداشته بودی و کارت بنزین ماشینو برداشته بودی شکونده بودی بابا امیر وقتی اومد با تعجب گفت این چیه؟؟؟؟؟؟؟/دیدیم بلللله کارت سوخت بابا دو تیکه شده و یه گوشه افتاده بابا گفت اااااه امیر محمد شما هم سریع واکنش نشون دادیزدی زیر ه گریه بابا بغلت کرد ولی آروم نشدی بابا گفت هم کارتمو شکوندی هم باید نازتو بکشم خندیدمو گفتم یه پس که بیشتر نداری..... ...
26 مهر 1393