امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

من و نخوووود

ده ماهگی

پسرکم این ماه خیلی اتفاقهای قشنگ افتاد که همه را برات مینویسم اولین اتفاق قشنگ این که مرواریدهای بالات هم در اومد در تاریخ 18 مهر 93هر دو تا دندون بالات باهم زد بیرون 10 روزی بود که حوصله نداشتی و اصلا غذا نمیخوردی و من فهمیده بودم واسه دندونای کوچولوته ...دیگه کباب خور شدی اساسی ...غذاهایی که تو این ماه خانوم دکتر گفته بود لوبیا چشم بلبلی و چرخ کرده و شوید و ماکارانی و ....کلی چیزای جدید بود اما چون دندونات اذیت میکرد نمیخوردی چند روزی هست که بهتر شدی و یه کم غذا میخوری ولی خدا رو شکر خوب وزن گرفته بودی با اینکه غذا نمیخوردی .. 2 روزه تخت کوچولوتو بردم تو اتاق خودت43 ماهی بود که پیش مامان و بابا رو تخت خودت میخوابیدی اما چون شیطون شدی همش س...
26 مهر 1393

پسرم ولیمو شیرین

این ماه چونیه کم گلو درد داشتی هر روز بهت آب لیمو شیرین میدادم و شما هم اولا خوب میخوردی ...و همیشه هم با پوست لیمو شیرین بازی میکنی ...قیلفت وقتی لیمو شیرین تلخ میشه خیلی بامزه میشه          ...
13 مهر 1393

نشستن پسری

 مامان قربونه اون نشستنت بشه دیگه نیازی نیست دوروبرت بالش بچینم ونگران افتادن تو به طرفین بشم ...کامل و صاف میشینی خیلی عاشششقتتم   پسرم به چی فکر میکنه ؟؟؟اینکه چی کار کنه تا دل منو ببره ..... ...
13 مهر 1393

ماشین بازی

پسر گلم یاد اون روز به خیر که با خاله ایسان این ماشینارو برات خریدیم منم نگهشون داشتم تا به موقع بهت بدم تا باهاشون بازی کنی ... ...
13 مهر 1393

9ماهگی

سلام بازیگوشم ...وای چی بگم ....انقدر شیطون شدی که نگو انقدر بزرگ شدی و کارای عجیب و بزرگونه میکنی ..این ماه شما خیلی بی حوصله بودی چون هم گلودرد داشتی و هم داشتی دندونای بالاتو در میوردی ..این ماه کلی کارای جدید میکنی چاردست وپا میری ولی عقبی و بعد خودت میشینی دیگه غذا دادن بهت خیلی سخت شده و تا میام بهت غذا بدم یا دمر میشی یا میشینی ..کلا دیگه زورم بهت نمیرسه ..بابا و مامانو قشنگ میشناسی مهمون که میاد خونمون خیلی خوشحال میشی پارک و بیرونو خیلی دوس داری ددری شدی بد طور...این ماه تمام عسلی ها و میزای پذیرایی رو به خازر شما جمع کردم چون همش میرفتی زیرشون و گیر میکردی البته الان هم میری زیر مبل ها ولی دیگه نمیتونم مبل ها رو جمع کنم ....خونه شد...
13 مهر 1393

نی نی پارتی

گل پسرم هفته پیش رفیم جشن دندونی سوفیا جون خیلی بهمون خوش گذشت اونجا پر بود از نی نی های هم سن که همشون هم خیلی ناز بودن ..پسرم وقتی شما تو دل من بودی من تو نی نی سایت کلی دوس پیدا کردم که همشون یه نینی تو دلشون بود وقرار بود دی ماه همشون مامان بشن که خدارو شکر همه نی نی ها سالم اومدن بغل ماماناشون چند باری هم همدیگه رو دیدیم و تو این جشن همه مون بودیم که خیلی خوش گذشت البته واسه جشن شما هم من همشونو دعوت کردم ولی نیومدن به جز سوفیا جونم اینم چنتا عکس که به زور ازتون گرفتم ولی بازم یکی در میون نی نی ها خواب بودن نشد که عکس دسته جمعی بندازیم ولی خیلی خوش گذشت ...  این شما که دور از چشم سوفیا خانوم داری عروسک انگشتیشو میخوری ... وسطای...
30 شهريور 1393

حمام عالی جناب

سلام نفس مامان عشق مامان عمر مامان ...عزیزکم وقتی خیلی کوچولو بودی یه پتو مینداختم کف وان آبت و شمارو میخوابوندم کفش و آروم میشستمت وقتی یه کم بزرکتر شدی توی بغلم میشستم و حالا تو وان آبت میشینی و آب بازی میکنی ومنم راحت میشورمت ...
30 شهريور 1393

مدل های خوابیدن پسری

پسر نازم شما از وقتی به دنیا اومدی همیشه صاف میخوابیدی و دستات هم بالا میزاشتی و من هر کاری میکردم پهلو نمیشدی اونقد که پشت سرت یه کم پخ شد ..ولی جدیدا همش پهللو میخوابی و یا دمر میخوابی انقد با مزه میشی مامان قربون بره مخصوصا وقتی بالشتو بغل میکنی و میخوابی دلم غش میره و حسودیم هم میشه  آخ مامان قربون اون صورته ماهت بشه ...
30 شهريور 1393