امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

من و نخوووود

تحولات این 5ماه....

پسرکم کلی بزرگ شده کلی شیطون..... واکست 1 سالگی پسرمو زدیم خداروشکر اصلا اذیت نشد فقط 2 هفته بعد از واکسن یه سمت لپش مثل اریون باد کرد و توپولی شد که دکترش گفت اشکال نداره به خاطر واکسن اریونه ...بعد از یه سالگی ..پسری همش تند تند مریض میشه تا الان 3 بار سخت مریض شده یه بار سرما خورد طوری که نمیتونس نفس بکشه دکتر براش اسپره آسم داد ...منم استفاده نکردم ..   یه بار هم اسهال و استفراغ شدید که میخواستن بستریش کنن بازم نزاشتم   وااای چه روزای بدی بود یادم میوفته اشکم در میاد من و بابا 3 شب نخوابیدیم به کسی هم نگفتیم و خودمون تنها 2تایی ازت پرستاری کردیم ..2شب از ساعت 4 صبح تا 6صبح بیمارستانا بودیم ...و ازت ازمایش مدفوع گرفتن که خ...
17 ارديبهشت 1394

تولد 1سالگی پسرکم

اینم چنتا عکس از تفلد پسری                            اینم میز پذیرایی مهمونا ...امیر محمد قاتل پاپ کورن ها.............................                               اینم میز شام  با 12مدل غذا و سالاد و دسر ..........................................                       &n...
17 ارديبهشت 1394

بازگشت...

سلام پسرکم ... 5ماهی هست که به وبلاگت سر نزدم ...توی این مدت اتفاق های خوب و بد زیادی افتاده ...که خوباشو برات مینویسم یکی اینکه خاله ایسان عروس شد و من به ارزوم رسیدم همین هفته پیش عقد کردن خیلی خوشحالم ...خدایا ممنونتم ...  از کجا بگم برات ...تلاش های زیاد من برای برگزاری اولین تولد پسری یه کم به مشکل خورد ..جور نشد که تو همون روز تولد بگیرم و کلی مکافات کشیدم  3بار تولد گرفتم و هر بار هم کلی خونه رو تزیین میکردم ولی بالاخره گرفتم و کلی هم خوش گذشت و یه دنیا خسته شدم چون همه کارها رو خودم کردم کلی عکس انداختم و البومت دیگه جا نداره که عکسارو بچینم .....از نظر روحی از روز تولدت به بعد خیلی بهم ریختم ..افسرده شدم هنوز هم دارم با خو...
17 ارديبهشت 1394

خستگی

سلام بهترینم ...این روزا خیلی خسته و بی خوابم شبا تا دیر وقت بیدار میمونم و کارای تولدتو انجام میدم و برنامه ریزی میکنم مثل الان که ساعت 4 صبحه ومن هنوز نخوابیدم کلب ایده برای تولدت دارم میدونم که الان خیلی کوچولویی هیچ لذتی نخواهی برد ولی بزرگتر که شدی با ورق زدن آلبوم و دفتر خاطراتت خیلی خوشحال خواهی شد و من هم همینو میخوام پسرکم بدون که توی این دوره و زمونه سخت من و بابا خیلی داریم تلاش میکنیم که تو بهترین و امن ترین محیط بزرگ بشی و با آرامش بزرگ بشی بابا امیر یلی کار میکنه و شبا خیلی خسته اس و من هم همه ی فکرم اینه که تو خوب بزرگ بشی لوس هم نشی و مرد بار بیای ...ما که تمام سعیمونو میکنیم دیگه توکلمون به خداس انشالا خوب و سالم و صالح بزرگ...
4 آذر 1393

از بس شیطونی...

خوشگل مامان دیروز انقدر شیطونی کردی و اینن ور اون ور رفتی و با بالشت کشتی گرفتی که برای اولین بار همون طوری خوابت برد ...    ...
4 آذر 1393

قوربونه اون پاهات....

عزیزکن انقدر خوشگل از در ودیواگه بدونی تمام خستگی هامون در میرهر میگیری بلند میشی که کیف میکنم من و بابا با یه عشقی بهت نگاه میکنیم و تمام خستگی هامون در میره           ...
4 آذر 1393

اولین محرم پسرم

پسرکم پارسال تو ایام محرم نذر کرده بودیم که سال بعد شمارو سقا کنیم ..          دهه اول محرم رو سه تلیی میرفتیم هییت وشما پیش من بودی تو قسمت خانوم ها کلی برای عاقبت خیری همه مون دعا کردم             ...
4 آذر 1393

یازده ماهگی

سلام فضولکم ....باورم نمیشه تو همون نی نی آروم من هستی ...نمیدونم چی بگم ای ماه شما کلی پیشرفت کردی چهاردست و پا که با سرعت نور میری مخصوصا وقتی توپو پرت میکنم و باهم مسابقه میدیم که کی زودتر به توپ میرسه مثل جت به توپ میرسی قوربونه اون زانوهات بشم ...وووای از شبا وقتی که رختخواب ها رو پهن میکنیم که بخوابیم شما ذوووق میکنی و خودتو پرت میکنی رو پشک ها و انقدر با بالشتت کشتی میگیری و بازی میکنی  تا خسته بشی البته 2 ساعتی طول میکشه ...و کلی هم با من کشتی میگیری جیغ های مردونه میذنی و اصلا نمیزاری بابا بخوابه همش موهای بابا رو میکشی ...دو هفته اس که از هرجایی که دست بیاد میگیری و بلند میشی و کلی هم خوشحال میشی یک هفته هم هست که تو روریک که ...
4 آذر 1393

ادامه.....

                                                                                            ...
14 آبان 1393