امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

من و نخوووود

دومین دیدار

1392/7/14 18:40
نویسنده : مامان شیما
76 بازدید
اشتراک گذاری

سلام سلام نی نی نازم روزها سپری میشد و من بیشتر دلتنگ تو میشدم و روز شماری میکردم که وقت سونو برسه تا ببینمت که چه قد بزرگ شدی؟؟ تو نی نی خوبی هستی چون منو اذیت نکردی از نظر تغذیه هم به مشکل نخوردم و ویار نداشتم ... روزها گذشت و بالاخره روز سونو رسید روزچهارشنبه ١٢تیر ٩٢من و بابا امیر رفتیم برای سونو ان تی ....باورم نمیشد که تو همون نخوده مامانی ....بزرگ شده بودی دست و پاهات کامل معلوم بوود و داشتی شصت دست راستتو میخوردی بابا امیر که مبهوت تو شده بوود منم یه هو خندیدم تو هم تکون خوردی اقای دکترگفت نخندید لطفا....کامل چرخیدی و واسه بابا امیر دوتا لگد انداختی   اقای دکتر صدای قلب کوچولوتو برامون گززاشت و من معنی زندگی رو اون موقع بود که فهمیدم  قربونه اون صدای قلبت بشم .... تعداد ضربان قلبت ١٦٧در دقیقه بود و قدت شده بود٦٦.٤ میلیمتر دیگه اندازه نخود نبوودی بزرگ شده بودی عزیزم ١٣ هفته ت تموم شده بود...... بماند که خانوم دکتر بابا امیرو ترسوند و بابا امیر اومد خونه هق هق زد زیر گریه .... تا جایی که من واسه اینکه ارومش کنم یه تهعد نامه نوشتم و امضا کردم و کلی خندیدیم    مامانی بابا امیر خیلی دوست داره تا این لحظه هیچی برات کم نزاشته همیشه همه جا همراه من و تو بووده خوب وسلامت باش

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)