امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

من و نخوووود

9ماهگی

1393/7/13 3:31
نویسنده : مامان شیما
88 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بازیگوشم ...وای چی بگم ....انقدر شیطون شدی که نگو انقدر بزرگ شدی و کارای عجیب و بزرگونه میکنی ..این ماه شما خیلی بی حوصله بودی چون هم گلودرد داشتی و هم داشتی دندونای بالاتو در میوردی ..این ماه کلی کارای جدید میکنی چاردست وپا میری ولی عقبی و بعد خودت میشینی دیگه غذا دادن بهت خیلی سخت شده و تا میام بهت غذا بدم یا دمر میشی یا میشینی ..کلا دیگه زورم بهت نمیرسه ..بابا و مامانو قشنگ میشناسی مهمون که میاد خونمون خیلی خوشحال میشی پارک و بیرونو خیلی دوس داری ددری شدی بد طور...این ماه تمام عسلی ها و میزای پذیرایی رو به خازر شما جمع کردم چون همش میرفتی زیرشون و گیر میکردی البته الان هم میری زیر مبل ها ولی دیگه نمیتونم مبل ها رو جمع کنم ....خونه شده مثل زمین فوتبال تا شما عالی جناب راحت باشی..دست زدن یاد گرفتی وقتی همه دس میزنن شما هم دس میزنی و خیلی هم خوشحال بشی دستاتو 3بار میکوبی به هم .صداهای قشنگی از خودت در میاری و خیلی باهوشی هر صدایی ما در میاریم شما هم تقلید میکنی ..نانای میکنی برامون دل من ضعف میره وقتی صدای آهنگ میاد یا میگیم نانای نای تو اگر دمر باشی بالاتنت رو به چپ و راست تکون میدی اگر هم نشسته باشی بازم شونه هاتو تکون میدی اگر آهنگ تند باشه سرتو تند تند بالا و پایین میکنی ...قربونت برم من ..که چه قدر ماه شدی ..و اینکه دیگه می می نمیخوری هر کاری هم کردم دیگه نخوردی یه کم ناراحت شدم ولی وقتی شنیدم بابا امیر هم تا 8 ماهگی شیر خورده فهمیدم اینم مثل خیلی چیزای دیگه ات به بابا امیر رفته ...دیگه مرد شدی دیگه ...دندونای بالات امروز اندازه یه نقطه کوچولو هردوش زده بیرون امروز 12 مهر 93است هر روز بیشتر بهت وابسته میشم و خداروشکر میکنم که شما پیش من و بابا امیر هستی در کنار تو همه چیز قشنگه واقعا دوست دارم بهترینم محبت

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)