امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

من و نخوووود

دیگه چیزی نمونده

1392/10/6 18:03
نویسنده : مامان شیما
157 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر خوشگلم ..دیگه چیزی نمونده بیای بغلمقلب...من وبابا امیر داریم روز شماری میکنیم تا شما یه حرکتی کنی تا به دنیا بیای...لبخند شما هم که انگار جات راحته و تا 10 روزه دیگه هم میل نداری بیای بیرون  ...قوربونت برم...با اینکه مامان خیلی سنگین شده و شما هم بزرگ شدی و من اصلا نمیتونم بخوابم ولی نگران شما هستم که جات تنگ شده ...بابا امیر هر روز صورتشم میاره روبه روی دل مامان و با شما کلی صحبت میکنه و قربون صدقه ات میره و صبح ها هم زودتر بیدار میشه و به دل مامانی نگاه میمنه و شما هم ممن که خوابم کلی واسه بابا تکون میخوری و منم خوابم و بابا امیر بعدش برام شیرین کاری های شمارو تعریف میکنه ماچ....این هفته های اخر خاله ایسان میاد پیش ما تا وقتی بابا امیر میره سرکار من و شما تنها نمونیم خاله خیلی مهربونه و شماروهم خیلی دوس داره ...این هفته من ساک بیمارستان شما و خودمو بستمو و اماده ام شبها هم حواسم به شما هست تا ببینیم کی شما میپری بیرونلبخند..بی صبرانه منتظریم پسر خوشگلم ....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)