پسرم مرد شد...
سلام بهترینم ...شنبه 26 بهمن رفتیم وش مارو ختنه کردیم ....من قبل ختنه شما کلی گریه کردم..ولی شما خیلی مرد بودی اصلا گریه نکردی ...الان 6 روز میگذره و هنوز حلقه ات نیفتاده اتی هست کهمروز خیلی بی قرار بودی و من کلی نگرانتم ...از صبح 5دیقه 5دیقه خوابیدی و با ناله بیدار شدی ...الان خداروشکر 3 ساعتی هست که خوابیدی...منم بیدارم و وقت کردم بیامو یه کم برات بنویسم عزیزه دلم خیلی ماه شدی ...وقتی ار ته دل گریه میکنی دوس دارم بمیرم برات به خدا ...زیباترینم خیلی دوست دارم ..شما خیلی پسر خوبی هستی و به قول بابا امیر خیلی مردی ...از اون روزی که ختنه ات کردیم اصلا پوشکت نکردم تا راحت باشی شما هم خیلی راحت بودی و همش منو خیس کردی .....یه شب هم که منو شما رو تخت خوا بیده بودیم و بابا امیر هم رو زمین پایین تخت خوابیده بود شما هم با اون پاهای کوچولوت پتو رو کنار زده بودیو با یه حرکت شگفت انگیز تمام سر و صورت بابا امیرو خیس کرده بودی و بابا امیر هم شوک زده و بهت زده از خواب پریده بود و نشسته بود منم از خواب پریدمو وقتی متوجه موضوع شدم به زور خودمو نگه داشتم تا نخندم ...تاریخ تکرار شده بود اخه بابا امیر هم همین کارو با بابای خدابیامرزش انجام داده بود فرداش کلی با هم خندیدیم