امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

من و نخوووود

مدل موی پسری

گل پسرم وقتی به دنیا اومدی مو داشتی نه خیلی مثل وقتی که من به دنیا اومدم بعداز 2ماه کلی موهات ریخت و کچل شدی اما حالا کلی مو داری و با مزه شدی طوری که میشه چنتا مدل درس کرد این طوری .... ...
21 مرداد 1393

پسرم کشتی گیر میشود....

سلام بهترینم ...یادمه اون موقع که تو دلم بودی یه بار رفتیم سونو گرافی از بس چرخیدی و وول خوردی اقای دکتر گقت این پسرتون کشتی گیر میشه حالا میبینم راست میگخ هرچی دورو برت باشه بر میداری و میچرخونی و خاکش میکنی تا منم میبینی جیغ خوشحالی میکشی یعنی بیا کشتی بگیریم ...
21 مرداد 1393

پسری و دوستاش

سلام پسر گلم دیگه اصلا وقت نمیکنم بیام و برات بنویسم خیلی شیطون شدی و مدام میخوای که کنارت باشم و باهات بازی کنم پسر گلم چنتا نی نی دورو برمون هست که هم سنو سال شما هستن و نمیدونم چرا همش هم دخملن ....وای وای  این چنتا عکس از گل پسر و دوستاش که شما اینجا 6ماه داری ... امیر محمد وسوفیا خانوم که باهم رفته بودیم پاساژ سمرقند که خیلی هم خوش گذشت و برگشتنی شما 2تا خیلی باهم دوس شدین ..   سوفیا از بچه های کلوب دی هست که من و عاطفه جون تو دوران حاملگی تو کلوب با هم دوست شدیم و همسایه در اومدیم این هم شما و دختر عموی من بنیتا که 11 روز از شما کوچیکتره  اینجا خیلی ناگهانی و از دور دستای همدیگه رو گرفتین و ما هم کلی خندیدیم  این...
21 مرداد 1393

پسرم صاحب مروارید شد

سلام عزیییزم  مبارک باشه بالاخره پسرم مروارید کوچولوش نمایان شد روز جمعه 27 تیر ماه ساعت 6 بعد از ظهر دیدم یه خطه سفید کوچولو پایین فکت زده بیرون انقدر خوشحال شدم و بابا امیرو صدا کردم و نشونش دادم کلی ذوق کردیم و تلفنو برداشتم به مامانی گفتم به خاله ایسان گفتم و به خاله خودم هم گفتم و همه کلی ذوق کردن دو سه روزی بود که بی تاب بودی و همش دوس داشتی بغلت کنم و رات ببرم ..خداروشکر تب نکردی و فقط یه کوچولو یبوست شدی و دندون بغلیش هم یه کم باد کرده فک کنم تا یه هفته دیگه اونم بیاد بیرون ...بعد ماه رمضون میخوام برات جشن دندونی بگیرم 2 ماهه که دارم برنامه ریزی میکنم و منتظر بودم ..ماه رمضون امسال هم خیلی خوب گذشت بعضی روزا بعداز ظهرا باهم میر...
31 تير 1393

با مزه

هر روز صبح یه پتو دو نفره میندازم تو سالن و شمارو میزارم وسط پتو شما هم کلی روش وول میخوری و دمر میشی کلی شیطونی میکنی ...
31 تير 1393

7ماهگی

سلام پسر نازم .خیلی بزرگ شدی خیلی شیطون شدی همش دوس داری باهات کشتی بگیرم و تو هم دستای کوچولوتو میاری جلو موهامو میکشی و جیغ خوشضحالی میکشی و لپات گل میندازه و سرت خیس میشه مثل بابا امیر گرمایی هستی شدید از صبح تا شب کولر روشنه و شبا هم تا پتو رو میندازم روت با اون پاهات پتو رو پس میطنی تا صبح روباز میخوابی قربونه اون موهات بشم که کلی بلند شده ...
31 تير 1393

پسرم بزرگ شد

عزیزکم هر کدوم از این عکسا کلی خاپره برام زنده میکنه روزایی که تو دلم بودی و با عشق میرفتم برات خرید میکردم و آرزو میکردم بیایی ازشون استفاده کنی خدارو شکر اومدی و از همه وسایلات استفاده کردی و خیلی زود خیلی از لباسات برات کوچیک شد خدارو شکر پسرم بزرگ شده....      قربونه اون پاهای خوشگلت بشم این اخرین باری بود که این کفشاتو پات کردم به قول بابا امیر اینا هم رفت تو صندوق برا نی نی بعدی    این دستبنده که بابا امیر برات خریده بود دیگه اندازه ات شده ...کلی از لباسات کوچیکت شده و منم همه رو جمع کردم و نگه داشتم ...
31 تير 1393

....

قربونه اون صورته عین ماهت بشم نخوده مامان بعضی وقتا یه ژستایی میگیری دلم میخواد محکم بغلت کنم از بس با نمکی و کارای خارق العاده انجام میدی خیلی ماهی   بعضی از اداهات عین ادم بزرگاس مثل این عکسا که داری تلویزیون نگاهی میکنی   ...
31 تير 1393

جشن اتمام 6 ماهگی

عزیزکم بعد از اینکه واکسنتو زدیم و چند روزی گذشت و شما سر حال تر شدی .نشسته بودیم که بابا امیر رفت تو اشپزخونه یه کاکاءو برداشت و روش شمع گذاشت و و اورد تو سالن کلی دست زدو شلوغ بازی کرد و برامون اهنگ گذاشت و کلی بالا و پایین پرید و خوشحالی کرد و منم کلی خوشحال شدم که بابا امیر خوشحال بود و شما هم با دهن باز و تعجب به شمه نگاه میردی و بابا شمع و گرفت جلوت شا هم با پا میزدی به شمع و مثلا میخواستی خاموشش کنی کلی خندیدیم و اون شب بهمون خوش گذشت و اخرسر هم کاکائو رو تقسیم کردیمو خوردیم        ...
31 تير 1393

6 ماهگی

سلام پسر گلم .عزیزم خیلی وقته نتونستم برات بنویسم .از بس ک شیرین شدی و مامان تمام وقتشو با تو سپری میکنه و خیلی هم لذت میبره .عزیزکم این 6 ماه مثل برق گذشت و خیلی هم خوش گذشت خدارو شکر واکسن 6 ماهگیت هم زدیم وتموم شد یه کوچولو اولش گریه کردی و دیگه اروم شدی رفت تا یک سالگی خبری از واکسن نیست خیالت راحت .دلم واسه تمام روزهایی که باهات سپری کردم تنگ میشه حتی دلم واسه  روزایی که تو دلم بودی اون لگدایی که میزدی خدارو هزار مرتبه شکر که خوب گذشت و شما الان داری مرد میشی ..کارای زیادی یاد گرفتی ..خیلی با مزه شدی کلی موهات بلند شده و از کنار گوشات فر خورده به قول بابا امیر مثل الستون شدی .          ...
31 تير 1393