امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

من و نخوووود

اولین عید پسری .سال93

سلللللام عزیزکم عیدت مبارک پسر زمستونی من ..امسال بهترین عید منو بابا امیر در کنار شما گذروندیم و بهترین خاطره هارو باهم ساختیم همه جا 3تایی میرفتیم عید دیدنی وو خیلی کیف کردیم لحظه سال تحویل 3تایی کنار هفت سین نشستیم و سال جدید رو با هم شروع کردیم و از ذوق چشمای منو و بابا پر شده بود بهترین لحظه های عمرمو زندگی کردم و بابا امیر به من و شما عیدی داد که خیلی بهم چسپید من هم 2تا پیراهن برا بابا خریدم و بعد سال تحویل دادم به با یکی از طرف شما یکی از طرف خودم کلی هم فیلم گرفتیم و کلی عکس انداختیم  خیلی بهمون خوش گذشت                      &nbs...
11 فروردين 1393

اینم گل پسر ما

سلللام پسر گلم ...بهترینم شبا بیداری و من هم پابه پات بیدارم الان تو بغلم خوابیدی خوشگلم خدایا شکرت به خاطر این نعمت زیبا....این پسر ما اون روزی که به دنیا اومد که به جز لب هاش و سیاه بودن موهاش و مو داشتنش هیچیش به من نرفته اخه بابا امیر کچل بوود هووووووووووووووووووووورااا   ...این لباساتم همه شو خودم برات بافتم و اون دسته گل هم اقاجون برات خریده عزیزم             ...
10 فروردين 1393

پسرم مرد شد...

سلام بهترینم ...شنبه 26 بهمن رفتیم وش مارو ختنه کردیم ....من قبل ختنه شما کلی گریه کردم..ولی شما خیلی مرد بودی اصلا گریه نکردی ...الان 6 روز میگذره و هنوز حلقه ات نیفتاده اتی هست کهمروز خیلی بی قرار بودی و من کلی نگرانتم ...از صبح 5دیقه 5دیقه خوابیدی و با ناله بیدار شدی ...الان خداروشکر 3 ساعتی هست که خوابیدی...منم بیدارم و وقت کردم بیامو یه کم برات بنویسم عزیزه دلم خیلی ماه شدی ...وقتی ار ته دل گریه میکنی دوس دارم بمیرم برات به خدا ...زیباترینم خیلی دوست دارم ..شما خیلی پسر خوبی هستی و به قول بابا امیر خیلی مردی ...از اون روزی که ختنه ات کردیم اصلا پوشکت نکردم تا راحت باشی شما هم خیلی راحت بودی و همش منو خیس کردی ... ..یه شب هم که منو ...
10 فروردين 1393

اولین چهارشنبه سوری پسری

سلام سلام پسر گلم   عزیزه دلم اولین چهارشنبه سوریت مبارک  نازنینم امسال اولین سالی بود که خیلی بهم خوش گذشت با اینکه اصلا بیرون نرفتیم و تا سر و صداهای خیابونا تموم شه تو خونه بودیم و با هم 3تایی کلی عکس انداختیم و فیلم گرفتیم و کلی بهمون خوش گذشت از صبحش من بدو بدو کار میکردم تا هر 3 تاییمون تمیز و مرتب شام بریم طبقه بالا خونه عزیز   اول شما روبرای  اولین بار تنهایی بردم حموم و بعد لباسامونو اتو کردم ...واسهر 3تاییمون لباس قرمز اماده کردم حاجی فیروز شده بودیم.....  ساعت  4 اینابود که صدای بمب و ترقه زدن بچه ها شروع شد منم شمارو اوردم تو سالن و تلویزیونو روشن کردم تا از سرو صداها نترسی ... کلا خیل...
10 فروردين 1393

شما بگین گل پسر ما شکل مامانشه یا باباش؟؟؟؟/

سلام   این گل پسر ماست مامان قربونش بشه        اینم  لباس زرده هم عکس بچگی های منه  اون یکی هم عکس بابای بچه اس خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ  که دامن پوشیده چون اونجا ختنه اش کردن ....                                                                     &n...
10 فروردين 1393

هوراااااااااااااااااااااااااااااا نی نیم به دنیا اومد

سلاااام هستی مامان...خوش اومدی عشقم....انقدر خوشحالم که نگو ....دوشنبه ٩دی بود با خاله ایسان تصمیم گرفتیم از این روزای اخر چنتا فیلم و عکس بگیریم تا یادگاری بمونه ...کلی عکس انداختیمو و کلی خندیدیم من چنتا حالت رفتن به بیمارستانو گرفتمو و عکس انداختم و ٢باره ساکتو ریختمو ومرتب کردم و لباسامو جمع و جور کردم و یه حسی داشتم ومیل به شام خوردن هم نداشتم و زود رفتم خوابیدم و ساعت ٣ بیدار شدم دلم سفت شده بود و احساس میکردم نفق دارم تند تند میرفتم دستشویی ..منو خاله ایسان پیش هم خوابیده بودیمو بابا امیر تو اتاق شما خوابیده بود و گفتم یه سیب بخورم شاید بهتر بشم در یخلو باز کردمو یه سیب خوردم بابا امیر صدام کرد و گفت خوبی؟گفتم اره بخواب گشنمه دارم سیب...
9 فروردين 1393