امیر محمدعزیزمامیر محمدعزیزم، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

من و نخوووود

اولین روز پدر

امسال من کلی برنامه تو ذهنم چیده بودم که اولین سال برای روز پدر سنگ تمو بزارمو بابا امیر سوپرایز کنم تا همیشه به یادش بمونه اممممما دریغا که شما فرصتی واسه سر خاروندن به من ندادی ونشون به اون نشون که من روزای هفته رو قاطی کردم وقتی فکر میکردم 2روز به روز پدر مونده وهنوز فرصت دارم  یه هو خاله گفت امروز روز پدره من جا خوردم  و هول شدم  ولی با کمک خاله ایسان شد یه روز به یاد ماندنی اول رفتیم یه دسته گل خوشگل واسه بابا خریدیم و بعد یه کیک کوچولو که گفتیم روشو برامون بنویسه بابا امیر روزت مبارک و بعد رفتیم شام مهمون من لوازم پیتزا خریدیم واومدیم خونه ...وقتی اومدیم بابا امیر خونه بود دسته گلو بهش دادیمو کلی ذوق کرد و...
30 ارديبهشت 1393

پسری فرنی خور شد

سلام بهترینم .این ماه یعنی 5 ماهگی شما خیلی شیطون شدی و همش شیطونی میکنی و شیر نمیخوری همش دوس داری بازی کنی و فضولی منم همش غصه میخورم که چرا شما مثل سابق اویزون من نیستی  به خانوم دکترت گفتم واونم گفت همه نی نی ها این ماه بازیگوش میشن و کنجکاو ومیتونی کمکی رو شروع کنی فقط فرنی رقیق منم ار 4ماه و 10 روزگیت شروع کرردم. اولا بلد نبودی غورت بدی و همش تف میکردی بیرون و الان هم که هر وقت فرنی رو غورت میدی شونه هاتو چپ و راست میکنی و خودتو تکون میدی منم کلی ضعف میکنم               \پسرم خودش مستقل شده خودش فرنی میخوره     ...
30 ارديبهشت 1393

ژست های پسری

 اخ قربونه اون چونه ات بشم  امیر محمد دستانش را کشف میکند شصت دستشو با انگشتای باز میخوره  امیر محمد فشن میشود ح  به مهمانی میرود ...
30 ارديبهشت 1393

کارهای پسری

سلام سلام گل پسرم .پسری هر روز داری بزرگتر میشی و شیطون تر و منو عاشق تر میکنی خیلی بامزه شدی و کارای بامزه میکنی و خیلی هم زرنگ و حواس جمعی و شدیدا هم بابایی هستی اولین قهقه رو واسه بابایی زدی در تاریخ 9 اردیبهشت ساعت 11 شب. صبح ها که بیدار میشی کلی با نشاطی و با خودت بازی میکنی و جیغ های خوشحالی میکشی و یه عالمه ورجه وورجه میکنی از ذوقت با مشتای دستات میزنی به کلیه ها و کشکک زانوهات  بعد هم یه جوری کلی وول میخوری و خودتو به من میرسونی با پاهات افقی میزنی به دل من و منو اینجوری بیدار میکنی اخ قربونت برم من ..وقتی خوابت میاد چشات قرمز میشه و میندازم رو پام و بعد تو شروع میکنی به لالایی خوندن تا وقتی خوابت ببره کلی از این حالتات فیلم گر...
28 ارديبهشت 1393

امسال منم مادرم.... روزم مبارک.....

سلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللام به پسرم  ...    امروز روز مادره من خیلی خوشحالم چون منم مامان شدم پارسال روز مادر تو دلم بودی ولی نمیدونستم  ...الان خیلی احساساتی شدم     خدایا شکرت همه اونایی که دلشون میخواد مامان بشن ناامیدشون نکن...  پسری خیلی تقص شدی(نمیدونم درست نوشتم یا نه؟)فردا مامان های وبلاگی ازم غلط املایی میگیرن    خیلی لجباز شدی یه هفته اس که وقتی خوابت میاد یا گشنه میشی یه کم دیر بهت برسم بلند گریه میکنی و وسطاش جیغ میکشی و تا بغلت میکنم پاهاتو سیخ میکنی وسرتو میکشی عقب و به هیچ وجه هم شیر نمیخوری تا کلی ازت معذرت خواهی میکنم وتو اروم میشی و تازه سرم نق می...
1 ارديبهشت 1393

دیگه شیطون شدی ها.....

سلام  زیباترین عشق مامان ...عزیزه دلم الان داشتم وبلاگتو میخوندم ار روزای اول که فهمیدم تو دلمی تا الان که مثل فرشته ها روبه روم خوابیدی  کلی احساساتی شدم و اشک ریختم ...خدارو شاکرم واسه این پسر سالمی که بهمون داده ...خدایا بووووووووووووووووووووس           عزیزه دلم اولین عید شما هم تموم شد و خیلی خوش گذشت بهمون و اصلا هم با نی نی بیرون رفتن سخت نیس...شما چند روزی هست که جیغ زدن یاد گرفتی ..اولا خودت تعجب میکردی که این صدارو درمیوردی و ساکت میشدی و بعد دوباره سعی میکردی جیغ بزنی ولی زووود یادگرفتی و الان یه کم دیر بهت برسم جیغ میزنی...باهام حرف میزنی انقد ناز حرف میزنی تا صدای بابا امیرو میش...
23 فروردين 1393

عید دیدنی ها

سلام عزیزه دلم ...امسال بهترین سال برامون بود...خیلی بهمون خوش گذشت چون امسال شما با ما بودی ...مخصوصا وقتی حاضرت میکردم و 3تایی تمیز و مرتب سوار ماشین میشدیم ومیرفتیم عید دیدنی و به شما عیدی میدادن...البته برامون سوپرایزم داشتی مثلا وقتی داشتیم از در خونه میومدیم یه هو اخ میکردی یا روی لباسای نو من و بابا امیر و خودت بالا میوردی و من کلی میخندیم.....  ...کلا تو بیرون خیلی پسر خوب وارومی بودی وفقط ساعت 11 شب به بعد نق میزدی و بغل میخواستی که بابا امیر بغلت میکرد و زود تو بغل باباخوابت میبرد                        &nbs...
20 فروردين 1393

اولین ها

سلام سلام ناز پسری  دوز پسری(پسر نمکی) .   اولین باری که شیشه گرفتی  خیلی با مزه شده بودی نازنینم                                      پستونک هم که گرفتی خوردنی شدی ولی چنبار پستونک خوردی و دیگه نگرفتی چون زرنگ بودی فهمیدی می می قلابیه                                  ...
17 فروردين 1393

بدو تولد

سللام عزیزه دلم ...خیلی وقته که نتونستم برات بنویسم چون ماشالا شما وقت سر خاروندن هم به من نمیدی  .. چنتا جمله که من و بابا امیر به کار میبریم تا شما اروم بشی....من هر وقت میخوام با شما صحبت کنم میگم سلام بهترینم ..زیباترینم ..قشنگترین  و هر وقت گریه میکنی میگم ..نه...کیا بودن چیا بودن پسر منو اذیت کرده میکشمشون میخورمشون...و بابا امیر هم هر وقت شما گریه میکنی بلند میگه جااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان و شما ساکت میشدی و.شبایی که شما بی خواب میشدی من برات قصه خودمونو میگفتم از روز اولی که فهمیدم تو دل مامانی هستی تا روزی که به دنیا بیای و از بیمارستان بیایم خونه 2 ساعتی طول میکشید وشما وسطا خوابت میبرد ول...
13 فروردين 1393

اقا پسر خوش تیب

سلام عزیزکم مامان فدات شه که هر  چی میپوشی خیلی بهت میاد مخصوصا این لباسا که اقاجون  عزیز از مکه برات سوغات اوردن خیلی ماه شدی مامانی             ...
11 فروردين 1393