دیگه چیزی نمونده
سلام پسر خوشگلم ..دیگه چیزی نمونده بیای بغلم ...من وبابا امیر داریم روز شماری میکنیم تا شما یه حرکتی کنی تا به دنیا بیای... شما هم که انگار جات راحته و تا 10 روزه دیگه هم میل نداری بیای بیرون ...قوربونت برم...با اینکه مامان خیلی سنگین شده و شما هم بزرگ شدی و من اصلا نمیتونم بخوابم ولی نگران شما هستم که جات تنگ شده ...بابا امیر هر روز صورتشم میاره روبه روی دل مامان و با شما کلی صحبت میکنه و قربون صدقه ات میره و صبح ها هم زودتر بیدار میشه و به دل مامانی نگاه میمنه و شما هم ممن که خوابم کلی واسه بابا تکون میخوری و منم خوابم و بابا امیر بعدش برام شیرین کاری های شمارو تعریف میکنه ....این هفته های اخر خاله ایسان میاد پیش ما تا وق...
نویسنده :
مامان شیما
18:03